قسمت پایانی سریال پلیسی «بازنده» پخش شد و توانست با یک غافلگیری جذاب بینندگانش را شگفتزده کند. در طول ۱۰ قسمت گذشته و حتی در آخرین قسمت، امین حسینپور، کارگردان و نویسنده سریال، توانست داستانی پرالتهاب و پرماجرا را روایت کند که هر قسمت، مضنونین جدیدی به داستان اضافه میشدند یا غافلگیرانه تبرئه میشدند.
«بازنده» از همان ابتدا با معماهای زیادی پیرامون گم شدن بچه شروع شد و در هر قسمت اجازه داد یکی از شخصیتها از زندگی خود بگوید. این روش باعث شد تا رفتهرفته ویژگیهای هر شخصیت و پیشینهشان، نگرششان به مسائل مالی و احساساتشان به تصویر کشیده شود.
اگرچه داستان به گونهای چیده شده بود که در هر قسمت مخاطب یک قدم از درام عقبتر بود، اما از نظر روند داستان نیز، مجرم اصلی یعنی منصور رفیعی با بازی پیمان قاسمخانی، طوری پازلها و دومینوی جنایتها را چید که در نهایت بازنده اصلی نه کاوه بدرلو، نه ارغوان امینی، نه ونوس همسرش و نه حتی آوا بودند.
در کنار بینندگانی که تا دقیقه نود نمیتوانستند مجرم اصلی را حدس بزنند، سرگرد کیانی نیز از قافله جا ماند و به عنوان کارآگاهی که قرار بود حدسهای خود را به واقعیت برساند، موفقیتی کسب نکرد.
«بازنده» بر اساس رمانی به نام «زن همسایه» نوشته شاری لاپنا ساخته شده است. هرچند این رمان مشهور نیست و بسیاری آن را نخواندهاند، اما سریال باعث شد تا فروش کتاب افزایش یابد. این نشاندهنده تأثیرگذاری سریال است، با وجود تمام نقدها و نظرات مختلفی که به آن وارد است.
امین حسینپور معادلات دقیقی بین اتفاقات و خرده داستانها طراحی کرد. او بذرهایی را در طول داستان کاشت و نهایتاً در پایان توانست از تکتک آنها به نفع داستان استفاده کند.
ثروت مادر ارغوان، قتل پدرش توسط منصور، بیماری ارغوان، قتل همکلاسی، مخالفت خانواده با ازدواج ارغوان و کاوه، نزدیکتر شدن آوا به خانواده و شام شب آخر، همه مانند یک پازل در کنار هم قرار گرفتند و تصویر نهایی بدون هیچ ابهامی شکل گرفت.
به همین دلیل میتوان گفت که تمامی خرده داستانها و حتی فلش بکها به سابقه شخصیتها، ضروری بودند تا بیننده را با سرانجامی مواجه کنند که او بتواند ارتباط تمامی اتفاقات را درک کند. این اتفاق به خوبی رخ داد و پایانی مناسب برای سریال رقم زد.